ملابداغ

اینجانب مهدی محمدی هستم.امیدوارم مطالبی که درمورد روستای ملابداغ در وب قرار می دهم مفید واموزنده باشد.اگر از وبلاگ راضی هستید نظر بدهید...((منتظر نظرات ارزشمند شما هستم))باتشکر : مهدی محمدی, ...ادامه مطلب

22بهمن97 , ...ادامه مطلب

  مراسم, عزاداری, ایام, فاطمیه, روستای, ملابداغ ازتاریخ1396/11/24الی1396/11/26به مدت سه شب برگزار شد.که درآخرین شب حاج بهزاد, حسنی, اهری بامداحی خوبش غوغا کرد. احسنت به این مداح واقعاًخیلی خوب بود.  , ...ادامه مطلب

اینجانب مهدی محمدی 14ساله هستم.امیدوارم مطالبی که درمورد روستای ملابداغ در وب قرار می دهم مفید واموزنده باشد.اگر از وبلاگ راضی هستید نظر بدهید...((منتظر نظرات ارزشمند شما هستم)) باتشکر : مهدی محمدی Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

میگن دو طرف درب ورودی کاخ سلطان محمود غزنوی، دو تا مستمند نشسته بودند. یکی شون خیلی چاپلوس و سر زبون دار بود و هرکی رد می شد از وزیر و وکیل و سلطان با چرب زبونی یه چیزی کاسب می شد. اما اون یکی برعکس ساکت بود.گاهی این چاپلوسه بهش می گفت مگه تو احتیاج نداری پس چرا از این زبونی که خدا بهت داده استفاده , ...ادامه مطلب

اینجانب مهدی محمدی 13ساله هستم.امیدوارم مطالبی که درمورد روستای ملابداغ در سایت قرار می دهم مفید واموزنده باشد.اگر از وبلاگ راضی هستید نظر بدهید...((منتظر نظرات ارزشمند شما هستم)), ...ادامه مطلب

موفقیت وراهیابی آقای بهمن عبدی فرزند صفر رادررشته مهندسی نفت دانشگاه تهران رابه ایشان وخانواده محترم وهمه دوستداران دانش ومردم شهیدپرور ملابداغ تبریگ عرض مینمایم, ...ادامه مطلب

 موفقیت وراهیابی خانم زهرابرقراری اهل وساکن روستای ملابداغ رابه دانشگاه علوم پزشکی همدان به ایشان وخانواده محترم وجامعه علمی شهرستان تبریگ عرض می نماییم  , ...ادامه مطلب

قیمت خیاربه2000تومان رسید،اما وزن خیاربه 1000کیلونرسید!!!  امسال به دلیل سردبودن هوا خیار های اهالی روستا رشد نمی کند وبه خاطرکمبودخیارقیمت به 2000تومان رسیده است.درمراکز خرید وفروش خیار کل خیار هایی که ازمردم می خرند هنگام بار زدن به 1000کیلوهم نمی رسد., ...ادامه مطلب

پیرمردی هرروز تومحله پسرکی روباپای برهنه می دیدکه باتوپ پلاستیکی فوتبال بازی می کرد.روزی رفت ویک کتانی نوخریدواومدوبه پسرک گفت:بیا این کفش هارو بپوش.پسرک کفشهاراپوشیدوباخوشحالی روبه پیرمردکردوگفت:شماخدایید؟پیرمردلبخندی زدوگفت: نه پسرجان.پسرک گفت:پس دوست خدایی.چون من دیشب فقط به خداگفتم کفش ندارم.                            "دوست خدابودن سخت نیست",داستان,داستان کوتاه,داستان های کوتاه,داستان عاشقانه,داستان به انگلیسی,داستان فیلم فروشنده,داستان های عاشقانه,داستانهای واقعی,داستان بد,داستان کودکانه ...ادامه مطلب